درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدیدv
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان هر چی بخوای و آدرس mahtab-f.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 25
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 8352
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 15
تعداد آنلاین : 1


محکوم کردن توهین به پیامبر

هر چی بخوای
جمعه 21 مهر 1391برچسب:, :: 11:37 ::  نويسنده : مهتاب        

http://www.funchi.ir/wp-content/uploads/beiber-bala-avord2.jpg

این خواننده ۱۸ ساله پشتش را به تماشاگران حاضر در سالن کرد و روی صحنه استفراغ کرد!
جاستین بیبر در سالن ۱۸ هزار نفری “جابینگ آرنا” در حال اجرای برنامه بود که ناگهان پشتش را به تماشاگران کرد ، سرش را بین زانوهایش گرفت ، استفراغ کرد و به پشت صحنه دوید. با اینحال جاستین دوباره به صحنه برگشت و بقیه برنامه اش را اجرا کرد.
او خطاب به تماشاگران حاضر در سالن گفت:”خیلی برایم سخت است . حتما” می دانید که بالا آوردن در مقابل چشمان تعداد زیادی تماشاچی اصلا” حس خوبی نیست. با اینکه من روی صحنه بالا آوردم هنوز هم مرا دوست خواهید داشت؟!
پاسخ جمعیت حاضر در سالن همان چیزی بود که انتظارش می رفت و همه آنها با هم فریاد کشیدند “بله! جاستین درپاسخ گفت:”من دوست داشتم بهترین برنامه ام را در اینجا برگزار کنم ، پس اگر مشکلی نیست کارم را تمام کنم؟”
http://www.funchi.ir/wp-content/uploads/beiber-bala-avord1.jpg

بیبر همه برنامه هایی که قرار بود اجرا شود را اجرا کرد و کنسرت را به پایان رساند بعد به وب سایت تویتر رفت و در آنجا یک عکس و یک نوشته کوتاه پست کرد.
او یک عکس از خودش درحالیکه روی تخت دراز کشیده بود گذاشت و در کنار این عکس نوشت:”برنامه فوق العاده ای بود ، برای برنامه فردا بهتر می شوم. در ادامه نوشت: نباید شیر می خوردم.”

خر خودتی جاستین جون من که میدونم انقدر الکل خوردی این جوری شدی



جمعه 21 مهر 1391برچسب:, :: 11:32 ::  نويسنده : مهتاب        
جمعه 7 مهر 1391برچسب:, :: 15:10 ::  نويسنده : مهتاب        

نامه خداحافظی مجیدی از فوتبال….

روز هفتم از ماه هفتم شماره 7 محبوب رفت

 

 

نامه خداحافظی فرهاد مجيدی؛ اميدوارم هوادارانجدایی ناخواسته سرباز استقلال را بپذيرند

 

هواداران عزیز

وقتی 15 سال پیش به تیم محبوبم استقلال پیوستم، هرگز تصور نمی کردم روزی با حمایت هواداران پر شور و دوست داشتنی آبی دل استقلالی به جایگاه کنونی‌ام رسیده که در آستانه 36 سالگی ، هنوز با تمام وجود و با ذره ذره توانم برای هواداران بتوانم به میدان بروم.

بازیکن و کاپیتان استقلال بودن، افتخاری است که برای ” فرهاد مجیدی” فراموش شدنی نیست. بازی کردن در تیمی که بزرگانی چون شادروان ناصر حجازی، علی جباری و حسن روشن روزگاری در آن عضویت داشتند یا پوشیدن پیراهن شماره 7 که در گذشته بر تن تکنیکی ترین بازیکن آسیا ” مجید نامجو مطلق ” بوده یا بستن بازوبندی که بر دستان ستارگانی چون برادران بیانی و جواد زرینچه بوده برای ” فرهاد ” فرزند کوچک خانواده بزرگ استقلال مایه اعتبار و افتخار است .

در این مدت در شادی و غم های زیادی با هواداران عزیز سهیم بوده ام . با شادی هوادار خندیدم و با گریه آنها اشک ریختم. پیروزی های دربی، جشن قهرمانی های لیگ برتر و جام حذفی ، شکست ها و از همه غم انگیز تر از دست دادن اسطوره تاریخ باشگاه استقلال ناصرخان حجازی كه روز تلخی برای من و هواداران بود، هیچگاه از خاطرم نمی رود.

با عنایت خداوند متعال، حمایت هواداران و لطف نام بزرگ و پیراهن آبی” استقلال” به آرزوهای مادی و معنوی خویش رسیده ام و مانند آقایانی که با خودخواهی ، همواره استقلال را مدیون خود می دانند یا در نبود خود ذلت استقلال را آرزو می کنند، فکر نمی کنم. هر چه دارم از استقلال و هوادارانش است و هر کجا که باشم برای سربلندی استقلال تلاش خواهم کرد. اما امروز ، پس از تحمل و سپری کردن روزهای سخت و فرا رسیدن روزهای آبی رنگ زندگی ورزشی ام ، می خواهم سخت ترین تصمیم زندگی ام را برای هواداران بازگو کنم .

طرفداران دوست داشتنی،

بر حسب صبر و تعصب تا به امروز سکوت کردم (حتی در روزهایی که در اوج آمادگی و بنا به سلیقه فنی! نیمکت نشین بودم صحبتی نکردم تا آرامش تیم و مجموعه استقلال برهم نخورد) و برای اثبات خویش تلاش و مبارزه کردم اما امروز وقتی می شنوم که آقایان عامل ناکامی تیم را تشویق فرهاد مجیدی توسط هواداران خونگرم استقلال می دانند برایم تاسف آور است . قطعا روزی با وجود و حضورم برای سربلندی استقلال تلاش کردم اما در این روزها اتفاقاتی افتاد و صحبتهایی شنیدم که به این نتیجه رسیدم باید برخلاف میل باطنی ام از فوتبال خداحافظی کنم .

علیرغم پیشنهادات بسیار از تیمهای داخلی از ابتدای فصل تاکنون، نتوانستم در ایران پیراهنی جز پیراهن آبی بپوشم و بسیار مایل بودم با حضور در تیم محبوبم استقلال به همراه دیگر بازیکنان بتوانم جام قهرمانی لیگ و حذفی را فتح کنم و در نهایت با پیراهن استقلال از میادین فوتبال برای همیشه خداحافظی کنم که این امکان فراهم نشد و گویا تقدیر برای من این چنین بود.

هر کجا که باشم خود را سرباز استقلال می دانم و امیدوارم در آینده، در کسوت های دیگر بتوانم دین خود به هواداران پرشور استقلال را با کسب جام های متعدد، ادا نمایم.

در این جا لازم می دانم از کلیه مدیران، کارشناسان، مربیان، بازیکنان، کادر پزشکی، تدارکات، پشتیبانی تیم و نیز ارباب جراید که در ادوار مختلف، اسباب زحمت آنها را فراهم نمودم، سپاسگزاری نمایم .

در پایان ، از هواداران متعصب و دوست داشتنی استقلال که همواره در سرما و گرما مرا مورد حمایت و تشویق خویش قرار داده، صمیمانه قدردانی کرده و امیدوارم عذر “جدایی ناخواسته” سرباز خویش را پذیرا باشند.

بی گمان هیچگاه خود را از استقلال جدا ندانسته و الطاف، حمایت ها و تشویق های هواداران پر شور و فهیم استقلال از خاطره ام پاک نخواهد شد و هر جا که باشم برای موفقیت آنها دعا خواهم کرد.

به امید قهرمانی استقلال در مسابقات داخلی و بین المللی و سرافرازی و تندرستی هواداران عزیز انشاءا…